فصل ١۵: آيا اعتقاد به سلطه غيبى، مايه شرك است؟
شكّى نيست كه درخواست حاجت، به طور جدّى، در صورتى امكانپذير است كه درخواست كننده، طرف را بر انجام درخواست خود، قادر و توانا بداند.
گاهى اين قدرت، قدرت ظاهرى و مادّى است؛ مثل اين كه از كسى آب بخواهيم و او ظرف آب را از شير پر كند و در اختيار ما بگذارد.
و گاهى هم اين قدرت، قدرت غيبى و دور از مجارى طبيعى و قوانين مادّى است؛ مثل اين كه انسانى معتقد گردد، كه امام على(ع) مىتواند درِ خيبر را كه دور از توانايى انسان عادّى است، از جا بر كند، آن هم نه با قدرت بشرى، بلكه با قدرت غيبى.
و يا مسيح مىتواند با دَمِ شفابخش خود، بيمار صعب العلاج را شفا بخشد، بدون آن كه بيمار دارو بخورد و يا مورد عمل جراحى قرار گيرد. اعتقاد به چنين قدرت غيبى، اگر مستند به قدرت و اذن و مشيّت خدا باشد، بسان اعتقاد به قدرت مادّى خواهد بود كه مستلزم شرك نيست؛ زيرا همان خدايى كه آن قدرت مادّى را در اختيار آن فرد نهاد، همان خدا قدرت غيبى را نيز به ديگرى عطا كرده است، بىآن كه مخلوقى خالق فرض گردد و بشرى، بىنياز از خدا تصوّر شود.
نظريه وهّابىها:
آنان مىگويند: اگر كسى از يكى از اولياى خدا؛ اعمّ از زنده يا مرده، درخواست كند كه بيمار او را شفا بخشد و يا گمشدهاش را بازگرداند و يا قرض او را ادا كند و... اين درخواست ملازم با آن است كه وى درباره مسؤول و درخواست شونده، به سلطه و نيرويى معتقد است كه بر نظام طبيعى و قوانين جارى در جهان خلقت حاكم است و اعتقاد به چنين سلطه و قدرتى در غير خدا، عين اعتقاد به الوهيّت مسؤول است و درخواست حاجت با اين قيد، شرك خواهد بود.
آدم تشنه در بيابان، اگر از خادم خود آب طلب كند، وى از نظام حاكم بر قوانين طبيعت پيروى كرده و چنين درخواستى شرك نخواهد بود، ولى اگر از امام و نبىّ كه در دل خاك نهفته است و يا در جاى ديگرى زندگى مىكند، آب بطلبد، چنين درخواستى ملازم با اعتقاد به سلطه غيبى او است كه مىتواند بدون اسباب و علل مادّى، به سائل آب برساند و چنين اعتقادى، عين اعتقاد به الوهيّت طرف خواهد بود.
ابو اعلاى مودودى از كسانى است كه به اين مطلب تصريح كرده، آنجا كه مىگويد:
«علّت اين كه انسان خدا را مىخواند و به او استغاثه مىكند، اين است كه فكر مىكند او داراى سلطه حاكم بر قوانين طبيعت و حاكم بر نيروهايى است كه از حدود و نفوذ قوانين مادّى بيرون، مىباشد[1].»
نظريه ما:
اساس اشتباه اين است كه آنان تصوّر كردهاند اعتقاد به سلطه غيبى، در افراد - مطلقاً - مايه شرك و دوگانه پرستى است، ديگر نخواسته يا نتوانستهاند ميان اعتقاد به سلطه متّكى به سلطه خدا، و سلطه مستقل و جدا از خدا، فرق بگذارند. آنچه مايه شرك است دوّمى است.
قرآن با صراحت تمام از افرادى نام مىبرد كه همگى داراى سلطه غيبى بوده و اراده آنان حاكم بر قوانين طبيعت بوده است و ما در اينجا، به نام گروهى از اولياى الهى كه از نظر قرآن داراى چنين قدرتى بودهاند اشاره مىكنيم:
١ - سلطه غيبى يوسف
يوسف به برادران خود گفت:
«اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَألْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلقَیهُ عَلی وجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً[2]»
«اين پيراهنم را ببريد و بر رخسار پدرم بيفكنيد، ديدگان او باز و بينا مىشود. وقتى بشير آمد و پيراهن را بر رخسار او افكند، ديدگان او باز و بينا شد.»
ظاهر آيه اين است كه ديدگان يعقوب در سايه اراده و خواست قدرت اكتسابى يوسف بينا گرديد و هرگز اين كار، فعل مستقيم خدا نبود بلكه كار خدا بود از طريق «تسبيب» والّا جهت نداشت كه به برادران خود دستور دهد پيراهن او را بر رخسار پدر بيفكنند بلكه كافى بود كه دعا كند و اين كار جز تصرّف ولىّ خدا در جزئى از جهان به اذن پروردگار چيزى نيست و فاعل آن، داراى سلطه غيبى است كه خداوند در مورد مخصوصى در اختيار او نهاده است.
٢ - سلطه غيبى موسى
موسى از جانب خدا مأمور مىشود كه عصاى خود را بر كوه بزند تا دوازده چشمه به تعداد قبايل فرزندان اسرائيل از آن بيرون آيد، چنان كه مىفرمايد:
«اِضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً[3]»
«به موسى گفتيم با عصاى خود بر سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن باز شود.»
در جاى ديگر مأمور مىشود كه عصاى خود را بر دريا بزند تا هر قسمتى از آب مانند كوهى شود كه بنىاسرائيل از آن عبور كنند، آنجا كه مىفرمايد:
«فَأَوْحَيْنا إِلَى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ[4].»
«به موسى وحى كرديم كه با عصاى خود بر دريا بزند، او عصاى خود را بر بخشى از آب زد، هر بخشى از آب به صورت كوهى درآمد.»
در اين جا نمىتوان، اراده و خواست موسى و كوبيدن عصايش بر دريا را، در پيدايش چشمهها و پديد آمدن كوهها بىدخالت دانست.
٣ - سلطه غيبى سليمان
سليمان نبى، از اولياى بزرگ خدا است كه داراى قدرت غيبى گستردهاى بود و از اين مواهب بزرگ الهى با جمله «وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ[5]» تعبير آورده است و تفصيل اين مواهب در سوره نمل، آيههاى ۴۴-١٧ و سوره سبا آيه ١٢، و سوره انبيا آيه ٨١ و سوره ص آيه ۴٠-٣۶ آمده است و مطالعه اين آيات، ما را با عظمت قدرت موهوبى سليمان آشنا مىسازد، براى اين كه خوانندگان گرامى به گونه فشرده و اجمال از اين قدرتها آگاه گردند، قسمتى از آيات مربوط به اين ولىّ الهى را مطرح مىكنيم تا روشن گردد كه اعتقاد به قدرت غيبى بندگان خدا، مسألهاى است كه قرآن از آن خبر داده است.
سليمان از نظر قرآن، سلطهاى بر جنّ و پرندگان داشت و زبان پرندگان و حشرات را مىدانست چنان كه مىفرمايد:
«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ. وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ . حَتّى إِذا أَتَوْا عَلَى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ. فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلَى والِدَيَّ[6]»
«سليمان وارث داود شد و گفت: اى مردم، به ما زبان مرغان آموختند و از هر گونه نعمت عطا كردند. اين فضل و بخشش بزرگ است. سپاهيان سليمان از گروه جنّ و انس و مرغان، با نظم در ركاب او حاضر شدند تا وقتى كه به وادى موران رسيدند، مورى گفت: اى موران، همه به لانههاى خود بازگرديد تا سليمان و سپاهيان او ندانسته شما را پايمال نكنند. سليمان از گفتار مور خنديد و گفت: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى كه بر من و پدرم عطا فرمودى به جا آورم.»
اگر كسى داستان «هُدهُد» را كه از طرف سليمان براى رساندن پيام به ملكه سبا مأموريت يافت، در قرآن مطالعه كند، از قدرت غيبى سليمان انگشت تعجّب به دندان مىگيرد، بنابراين خواهشمند است آيات ۴۴ - ٢٠ سوره نمل را مطالعه و در نكات آيات دقّت كنيد.
سليمان، به تصريح قرآن داراى سلطه غيبى بود و باد به فرمان او و طبق خواستهاش حركت مىكرد. آنجا كه فرمايد:
«وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ كُنّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمِينَ[7]»
«باد وَزَنده و تند را براى سليمان رام كرديم كه به فرمان وى به سوى زمين، كه بركت دادهايم، جريان پيدا مىكرد و ما به همه چيز عالِم هستيم.»
نكته قابل توجّه جمله «تَجْري بأمرِهِ» است كه مىرساند باد به فرمان او در جريان بود.
۴ - مسيح و سلطهی غيبى
با بررسى آيات قرآن، مىتوان به توان غيبى حضرت مسيح پى برد.
براى اشاره به مقام و موقعيّت او، آيهاى را مىآوريم كه از مسيح چنين نقل مىكند:
«إنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[8]»
«مسيح به آنان گفت: من از گِل مجسمه مرغ مىسازم و بر آن مىدمم تا به فرمان خدا مرغ گردد و كور مادر زاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به امر خدا شفا مىدهم و مردگان را به امر خدا زنده مىكنم. شما را از آنچه خورديد و در خانههاى خود ذخيره مىكنيد خبر مىدهم. در اين كارها براى شما حجّت و نشانه حقّانيّت من هست، اگر اهل ايمان باشيد.»
اگر مسيح كارهاى خود را وابسته به اذن خدا مىكند به خاطر اين است كه هيچ پيامبرى بدون اذن خدا داراى چنين تصرّف نيست، چنان كه مىفرمايد:
«وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلّا بِإِذْنِ اللّهِ[9]»
«هيچ رسولى بدون اذن خدا نمىتواند معجزهاى بياورد.»
و در عين حال، حضرت مسيح كارهاى غيبى را به خود نسبت مىدهد و مىگويد: من بهبودى مىبخشم، من زنده مىكنم، من خبر مىكنم، چنان كه جملههاى «أبرِئُ، احْیی، أُنَبَّئُکُمْ» كه همگى صيغه متكلم است، بر اين مطلب دلالت دارند.
اين تنها يوسف و موسى و سليمان و مسيح نيستند كه قدرت غيبى و سلطه مافوق طبيعى داشتهاند، بلكه گروهى از پيامبران[10] و فرشتگان داراى سلطه غيبى بوده و مىباشند و قرآن از جبرئيل به «شَدِيدُ الْقُوى[11]» و از فرشتگان به «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً[12]» تعبير مىآورد.
فرشتگان در قرآن، مدبّران امور جهان، گيرندگان جانها، و حافظان و نگهبانان انسانها، نويسندگان اعمال، نابود كنندگان اقوام و ملل عصيانگر و... معرّفى شدهاند و هر كس كه با الفباى قرآن آشنايى داشته باشد مىداند كه فرشتگان داراى قدرتها و نيروهاى غيبى بوده و به اذن و اتّكاى قدرت خدا، كارهاى خارق العادهاى را انجام مىدهند.
اگر اعتقاد به سلطه غيبى، ملازم با الوهيّت شخص باشد، بايد همه اينها از نظر قرآن آلِهه معرفى گردند.
راه حل همان است كه گفته شد و اين كه بايد ميان قدرت استقلالى و قدرت اكتسابى فرق قائل شد، اعتقاد به قدرت استقلالى در هر موردى، مايه شرك است در حالى كه اعتقاد به قدرت اكتسابى درباره هر عملى، متن توحيد است.
تا اين جا روشن گرديد كه اعتقاد به نيروى غيبى در اولياى الهى، در صورتى كه متّكى به قدرت لايزال الهى باشد و آنان را سببهايى بدانيم كه خدا بر مىانگيزد، نه تنها ملازم با شرك نيست، بلكه عين توحيد است و ملاك توحيد اين نيست كه افعال متّكى به قواى طبيعى و متّكى به قواى غيبى، مستند به خدا دانسته و او را مبدأ همه نوع قوى و نيرو، و فعاليتها و تلاشها تلقى كنيم.
خودآزمایی
1- اساس اشتباه وهابیان درباره اعتقاد به سلطه غیبی چیست؟
2- سلطههای غیبی افرادی را بیان کنید که در قرآن صراحتاً به آن اشاره شده است.
3- ظاهر آیه «اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَألْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلقَیهُ عَلی وجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً» چه چیزی را بیان میکند و مفهوم آیه چیست؟
پینوشتها
[1] اِنَ التَصَوُّرَ الّذی لأَجْلِهِ یَدْعُوا الْانسانُ اْلإلهَ وَ یسْتَغِیثُهُ وَ یَتَضَرَّعُ الَیْهِ هُوَ لاجَرَمَ تَصَوّرُ کَوْنِهِ مالِکاً لِلْسُّلْطَةِ المُهَیْمِنَةِ عَلَی قَوانینِ الطَّبِیعَةِ»، المصطلحات الأربعه، ص 18.
[2] يوسف: ٩۶ – ٩٣.
[3] بقره: ۶٠.
[4] شعراء: ۶٣.
[5] نمل: ١۶.
[6] نمل: ١٩ – ١۶.
[7] انبياء: ٨١.
[8] آل عمران: ۴٩.
[9] رعد: ٣٨.
[10] بحث درباره سلطه غيبى پيامبران و اولياى الهى در خور رسالهاى مستقل است و ما به طور گسترده پيرامون آن در كتاب «نيروى معنوى پيامبران» سخن گفتهايم و اين كتاب چندين بار چاپ شده است.
[11] نجم: ۵.
[12] نازعات: ۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی